نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

روز مامانی

سلام نازنازم امروز من و تو بخاطر روز مامانی براش یه       هدیه خریدیم و قبل از روز مامان اونو سوپرایز      کردیم هدیه مامانی یه دوبل تاوه رژیمی دسینیه   که امیدواریم مامانی ازش خوشش بیاد مامانی دوست داریم 1000000000000000000000 سال زنده باشی من و بابایی از ته قلب دوست داریم مامانی  ...
31 ارديبهشت 1390

ها ها ها

سلام فینگیلی شیطون بلا آخرش یه روز من تو رو میخورم دیشب من خوشحال از اینکه تو زود خوابیدی  تا اومدم بخوابم دیدم یکی داره میخنده بغلت کردم که دوباره بخوابی که شما میگفتی باید من بغلت کنم باباهم پشت سرت پیش ما دراز بکشه   بابایی هم که خوشحال تازه به کامپوتر جونش رسیده بود  به خاطر دخمل شیطون بلا اومد و تا میخوابیدی بنده خدا پا میشد بره دستت رو به پشت دراز میکردی که بابا نبود گریه میکردی بابایی هم یه یه ساعتی سر کار بود و بعد شما خوابت برد حالا خوابیدی شاید تو 5 دقیقه 20 بار غلت میخوردی و دیشب برا اولین بار وقتی دمر میخوابیدی اولش گریه نکردی و خودت بدون کمک مامان میغلتیدی قربونت برم دیشب با این کارات حسابی من و بابای...
30 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

                                                                                                              ...
30 ارديبهشت 1390

بابایی خسته نباشی

امروز بابایی داره به خاطر دخمل نازش و خانم خوبش کولر رو راه می اندازه بنده خدا چند ساعتی میشه زیر آفتاب داره کار میکنه بابایی ایشالله زودتر خونمون رو بهمون بدن و کولر گازی بخری از دست این کولرهای بدجنس راحت بشیم خسته نباشی بابایی مهربون ایشالله خدا خیرت بده هوا بس ناجوانمردانه گرم است نی نی هم گرماییه بد جور ...
30 ارديبهشت 1390

مگه نمدونید پفک برای زیر دو سال ممنوعه!

امروز من و بابایی رژیم رو تعطیل کردیم و داشتیم پفک میخوردیم که تو اینقدر نگاهمون کردی و با هیچی گول نخوردی تا مامانی با وجود مخالفت بابایی یه پفک بهت داد که بعد اینکه به دهنت زدی خوشبختانه بدت اومد و نخوردی  ولی طبق معمول از رو نرفتی و به زور یکم خوردی و لی وقتی پفک رو از دستت گرفتم گریه که نکردی خنده هم کردی فسقلی نکنه میخوای کارشناس تغذیه بشی     ...
30 ارديبهشت 1390

دیگه نوبت باباست

تا الان بابایی چند بار برگشته و دیده من هنوز پای کامپوترم الانم پرسید هنوز تموم نشده که ترجمش میشه پا شو دیگه تا صداش درنیامده برم ولی بابایی تو که میدونی تو هر خونه ای یه لپ تاپ لازمه روز زنم نزدیکه تولد مامانی هم بهمنه مناسبت زیاده دیگه خود دانی. نازگل مامان که حسابی خسته بود رفت حمام و اصلا آب بازی نکرد و شامم کم خورد و چشم نزنم ده و بیست دقیقه خوابید یه عالمه بوس برا دختر قشنگم انگار بابا ناامید شد صدا خورو پفش بلند شد . شب بخیر ...
30 ارديبهشت 1390

ما دوباره رفتیم گردش

امروز بابایی مهربون زحمت کشید ما رو برد گردش یکی از روستا های اطراف قم به اسم قباد بزن و رفتیم مزرعه دوست بابایی جای همه خاله ها و نی نی هاشون خالی بود خیلی بمون خوش گذشت دست بابایی هم درد نکنه واقعا خوب بود و بنده خدا کلی زحمت کشید صبح مامانی تند تند توی آشپزخونه داشت وسایل رو آماده میکرد که یکدفعه دید دخمل بلا بیداره و داره تور پشه بندش رو مینده رو خودش مامانی هم دوید تا این شیطون بلا رو نجات بده بعد دست و صورت خانم کوشولو رو شست و موهای نازش رو شونه زد و لباسهاشم عوض کرد و بابایی هم دیگه بیدار شد و کمکمون کرد وسایلا رو گذاشت تو ماشین و ماهم رفتیم و بابایی برامون کلی خوراکی خرید و بعد نازگل خانمم توی ماشین فرنیش رو خورد و تا او...
30 ارديبهشت 1390

یادت بخیر بچگی

زمان بچگی ما این فرفرها خیلی مشتری داشت و همه بچه دوسش داشتند باباجون نازنین زهرا یکی از اینها چند سال پیش برا پسر عمه نازنین زهرا درست کرد که منم ازش خواستم یکی برام درست کنه و هنوزم دارمش شما هم اگه دوست دارید برا نی نی ها تون درست کنید   ...
29 ارديبهشت 1390

عکسهای پارک رفتن نازنین زهرا

خانم طلا مشغول آماده شدن   مامانی منو به زور خوابوند تا خوش اخلاق باشم خودم اینجا دلم اونجا مامانی قربون قد و بالات بشه   من دارم الان سبزه گره میزنم   این کوچولوهای خوشمل هم دوستام هستند این محمد کوشولو اینم حدیث خانم   اینم منه خسته و خوابالو موهامم از گل سر زدن خسته شدند شاخ شاخی شدند ...
28 ارديبهشت 1390